black flower(p,322)
black flower(p,322)
جونگ کوک در جوابش سری تکون داد و پاش رو روی پای دیگش انداخت .
تهیونگ یه تیکه ی دیگه دو کبوکی داخل دهنش فرو کرد و دور دهنش رو با یه دستمال از سس دکبوکی پاک کرد.
تهیونگ: واقعیتش اینه که دقیق نمیدونم چه احساسی بهت دارم.... ازت متنفر نیستم اما عاشقت هم نیستم.....
جونگ کوک بین حرفش پرید.
جونگکوک: تو هیچ احساسی به من نداری پس میخوای ردم کنی؟ درسته؟(بی حوصله)
با صدای گرفته ای سوال کرد و تهیونگ چرخی به چشمای آبی رنگش داد.
تهیونگ: احساسی بهت ندارم؟ کی همچین حرفی زدم؟
جونگ کوک آهی کشید.
جونگکوک: همین الان گفتی.... از من متنفر نیستی اما عاشقم هم نیستی.
با ناراحتی گفت و تهیونگ بهش چشم غره ای رفت.
تهیونگ: ایششش.... اگه حرفمو قطع نمی کردی حالا مجبور نبودم بیشتر بهت توضیح بدم.
تو چشمای امگای که ابروهاش رو بهم گره زده بود خیر شد.
جونگکوک: یعنی...
تهیونگ با چاستیکاش یه تیکه ی دیگه از دو کبوکی پنیریش برداشت و برای ساکت کردن آلفای مقابلش تو دهنش که برای حرف زدن باز شده بود فرو کرد.
تهیونگ: یعنی تا صحبتای من تموم نشده ساکت باش.....
گفت و انگشت اشاره اش رو جلوی دهنش گذاشت و هیسی کشید.
تهیونگ: تا چند ماه پیش من استریت بودم یا حداقل اینطور فکر می کردم و دوست دختر داشتم تو هم از من متنفر بودی و سایه ی منو با تیر میزدی
جونگ کوک به چند ماه پیش فکر کرد و پوزخندی روی لباش نقش بست.
تهیونگ: شک ندارم حتی به کشتنم هم فکر کرده بودی و حتی براش نقشه هم ریخته بودی به هر حال .....
جونگ کوک در جوابش سری تکون داد و پاش رو روی پای دیگش انداخت .
تهیونگ یه تیکه ی دیگه دو کبوکی داخل دهنش فرو کرد و دور دهنش رو با یه دستمال از سس دکبوکی پاک کرد.
تهیونگ: واقعیتش اینه که دقیق نمیدونم چه احساسی بهت دارم.... ازت متنفر نیستم اما عاشقت هم نیستم.....
جونگ کوک بین حرفش پرید.
جونگکوک: تو هیچ احساسی به من نداری پس میخوای ردم کنی؟ درسته؟(بی حوصله)
با صدای گرفته ای سوال کرد و تهیونگ چرخی به چشمای آبی رنگش داد.
تهیونگ: احساسی بهت ندارم؟ کی همچین حرفی زدم؟
جونگ کوک آهی کشید.
جونگکوک: همین الان گفتی.... از من متنفر نیستی اما عاشقم هم نیستی.
با ناراحتی گفت و تهیونگ بهش چشم غره ای رفت.
تهیونگ: ایششش.... اگه حرفمو قطع نمی کردی حالا مجبور نبودم بیشتر بهت توضیح بدم.
تو چشمای امگای که ابروهاش رو بهم گره زده بود خیر شد.
جونگکوک: یعنی...
تهیونگ با چاستیکاش یه تیکه ی دیگه از دو کبوکی پنیریش برداشت و برای ساکت کردن آلفای مقابلش تو دهنش که برای حرف زدن باز شده بود فرو کرد.
تهیونگ: یعنی تا صحبتای من تموم نشده ساکت باش.....
گفت و انگشت اشاره اش رو جلوی دهنش گذاشت و هیسی کشید.
تهیونگ: تا چند ماه پیش من استریت بودم یا حداقل اینطور فکر می کردم و دوست دختر داشتم تو هم از من متنفر بودی و سایه ی منو با تیر میزدی
جونگ کوک به چند ماه پیش فکر کرد و پوزخندی روی لباش نقش بست.
تهیونگ: شک ندارم حتی به کشتنم هم فکر کرده بودی و حتی براش نقشه هم ریخته بودی به هر حال .....
- ۱.۰k
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط